دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۳
تفاوت تجلی جمال و جلال در قلب مومن

حوزه/ انسان سالك ساعى، بعد از معرفت شهودى به اسماء الهى و آگاهى به جايگاه انسان در نظام آفرينش، و نيل به مقام توحيد در ذات و صفات و افعال، از خداى سبحان جمال و جلال را مسألت مى‏ كند تا بشود مظهر و مرآت جمال و جلال الهى.

 سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، درشرح دومین فراز دعای سحر به قلم حجت الاسلام والمسلمین سید علی طباطبایی ، به تبیین باشكوه‏ترين و عالى‏ترين مراتب جلال که انسان ازخدا طلب می کند می پردازد. 

«اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ» خداوندا! نيكوترين مراتب جمالت را خواستارم، در حالى كه همه مراتب جمالت نيكو است، خدايا! درخواست مى‏كنم به حق تمام مراتب جمالت.

خداوندا! باشكوه‏ترين و عالى‏ترين مراتب جلالت را خواستارم، در حالى كه همه مراتب جلالت عالى و با شكوه است، خدايا! درخواست مى‏كنم به حقّ تمام مراتب جلالت. در بين اسماء الهى آنهايى كه دهشت آور است، اسماء جلالى است، كه انسان خيلى حريم مى‏گيرد، و آنهايى كه مى‏كشاند، مى‏نمايد و مى‏رُبايد آن اسماء جمالى است. تابلو قرآن كريم، باب ورودى قرآن «بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم» است كه رحمان و رحيم از اسماء جمالى حق تعالى است. اسماء جمالى دلالت بر كمالات الهى مى‏كنند مانند: عليم، قدير، سميع، بصير و... امّا اسماء جلالى دلالت بر غناى حق تعالى از ماسوا و عدم شباهت به شى‏ء از خلق دارند مانند: عزيز، سبوح، جليل و... اسماء جلالى مظاهر عالم عزّت و اسماء جمالى مظاهر عالم عظمت است.

جلال حق تعالى عين جمال اوست، و جمال او عين جلال اوست، و هر دو عين ذات بى همتاى اوست، و لكن تعدّد در عالم اسماء است، پس اسماء جلالى مظاهر عالم عزّت است و اسماء جمالى مظاهر عالم عظمت است. و از طرفى چون جمال و جلال مظاهر گوناگون دارند و جلال حق در جمال وى نهفته، و جمال وى در جلال او مستور است، چيزى كه مظهر جلال الهى است به نوبه خود واجد جمال حق بوده و چيزى كه مظهر جمال خداست به نوبه خويش داراى جلال الهى خواهد بود. جلال حق در جمال او نهفته و جمال وى در جلال او مستور است  و گويند: جمال، ظاهر كردن كمال معشوق است از جهت استغناى از عاشق. و جلال ظاهر كردن بزرگى معشوق است از جهت نفى غرور عاشق و اثبات بيچارگى او. عارف به جلال حق نگرد، بنالد، محبّ به جمال حق نگرد بنازد. آن يكى مى‏نالد از بيم فصال اين يكى مى‏نازد به اميد وصال.

*جلال الهى به وسيله جمال ظاهر شده و جمال به وسيله جلال مختفى است.

بارى! هر صفتى كه به لطف تعلّق دارد، صفت جمال است و هرچه به قهر متعلّق است، صفت جلال است، پس ظهور عالم و نورانيتش و بهائش از جلوه جمال است و مقهوريت او در شعاع نور و سلطنت كبريايى حق از جلوه جلال است و جلال به وسيله جمال ظاهر شده و جمال به وسيله جلال مختفى است. هرچه اُنس و خلوت است در تجلّى جمال است و هرچه دهشت و هيبت است اثر تجلّى جلال است، پس اگر بر قلب انسان سالك داعى با لطف و اُنس تجلّى شد، متذكّر جمال گردد و آن را خواستار شود و از مقام حال به زبان قال سرايت كند و گويد:

«اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ»

و اگر بر قلب سالك به قهر و عظمت و كبريا و سلطنت تجلّى شد، متذكّر جلال گردد و آن را مسألت نمايد و از پيش‏گاه حقيقت عالم مى‏خواهد كه: «اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ».

بايد دانست كه انسان هرگاه اسمى از اسماء اللّه‏ را گرفته و دنبال كند و با آن اسم حشر داشته باشد، ذاكر به آن اسم باشد. آن اسم در تار و پود او عجين بشود، سلطان آن اسم بر او ظاهر مى‏شود، تجلّيات الهى از جدول آن اسم از مجلاى آن اسم در او پياده مى‏شود. حال تا ذات انسان با چه اسمى از اسماء جمالى و جلالى اُنس داشته باشد و چه اسمى را بخواهد.

اگر انسان بتواند قلب خودش را مواظب باشد، به قبض و بسط آن توجّه نمايد، مى‏بيند در هر قبض و بسطى چه اسمى را مى‏خواهد در آن حال چه اسمى را طلب مى‏كند. اگر در آن حال اين اسم را دنبال كند، سلطان آن اسم براى او ظهور مى‏كند.

براى انسان‏هاى سالك الى اللّه‏، آنان كه به سوى دوست هجرت كرده‏اند، و به گرد حريم كبريائش در طوافند، احوالى است، و اوقاتى  .

براى اين سالكان مجذوب، واردات و مشاهدات و خطورات و اتّصالاتى است، و از محبوبشان و معشوقشان، تجلّيات و ظهورات و الطاف و كرامات و اشارات و لسان قال اولياى الهى تابع لسان حال آنها است.

جذبات و جذوات است، و هر وقتى و در هر حالى به مناسبت حالشان، حق‏تعالىبراى آنان تجلّى مى‏كند گاهى اوّل تجلّى لطف است پس تجلّى قهر و گاهى بعكس، و چون لسان قال اولياى الهى تابع لسان حال آنها است. لذا دعاهايشان ترجمان حالات قلبى آنان است، زيرا ظاهر عنوان باطن است. درباره اختلاف قلوب اولياء الهى به حسب تجلّيات ربّانى، حضرات اهل عرفان مى‏گويند: «انّ قلوب الأولياء و السالكين مرائي تجلّيات الحقّ و محال ظهوره، كما قال تعالى: يا موسى لايسعنى ارضى و لاسمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن الاّ انّ القلوب مختلفة فى بروز التجلّيات فيها، فَرُبَّ قلبٍ عشقىٍ و ذوقيٍ تجلّى له ربّه بالجمال و الحسن و البهاء، وقلبٍ خوفيٍ تجلّى له ربّه بالجلال و العظمة و الكبرياء و الهيبة، و قلب ذي وجهتين تجلّى له بالجمال و الجلال و الصفات المتقابلة، او تجلّى له بالاسم الاعظم الجامع، و هذا المقام مختصّ بخاتم الانبياء

و اوصيائه عليه‏السلام».  قلوب اولياء الهى و انسان‏هاى سالك، آيينه تجلّيات حق‏تعالى و محل ظهور اوست. چنان كه ذات اقدس اله خطاب به موساى كليم عليه‏السلامفرمود: اى موسى! زمين و آسمانم مرا فرا نمى‏گيرد و ليكن دل بنده مؤمن مرا فراگير است.

*قلب عارفان خراباتى محل تجلّى جمال و بهاء الهى است

قلب‏هاى مؤمنان و سالكان به لحاظ تجلّيات و ظهورات حق تعالى، گوناگون است، بعضى از قلب‏ها، عشقى و ذوقى است كه خداى سبحان به اين گونه قلب‏ها به جمال و بهاء تجلّى مى‏كند، اين طائفه از اولياء را خراباتى مى‏گويند. خرابات در اصطلاح عرفانى عبارت است از خراب شدن اوصاف نفسانى و عادات حيوانى و تخريب قواى غضبى و شهوانى و تبديل اخلاق مذموم حيوانى به كمالات انسانى، و نيز خراباتى آن است كه از خودى فراغت يافته و فانى در حقيقت هستى گشته و به كوى نيستى در باخته،  

*قلب عارفان مناجاتى محل تجلّى جلال و عظمت الهى

و بعضى از قلب‏هاى سالكان خوفى است كه خداى سبحان بر آن گونه قلب‏ها به جلال و عظمت و كبرياء و هيبت تجلّى مى‏فرمايد، اين طايفه از مؤمنان عارف را مناجاتى مى‏گويند.

و بعضى از قلب‏ها در پرتو نورانيت و جامعيت و وسعت وجودى، هر دو جهت را دارا است كه ذات اقدس اله بر آن قلوب عرشى به جمال و جلال و صفات متقابله تجلّى مى‏فرمايد، و بلكه با اسم اعظم جامع، تجلّى مى‏كند. اين مقام مخصوص وجود مقدس حضرت ختمى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اوصياى معصوم اوست. ذوات قدسى قلب عرشى ذوات قـدسـى معـصومين عليهم‏السلام  محل تجلّى جمال  و جلال الهى است.

معصومين عليهم‏السلام كه جامع جميع صفات كماليه كلمات وجودى مى‏باشند و به همين جهت خليفة اللّه‏اند و خلافت بر همه مكوّنات از آن آنان است. امامان معصوم و انسان‏هاى كامل كه حامل عرش الهى‏اند، جانشان عرش است، سِرّشان وعاى معارف قرآن كريم است. اين ذوات قدسى، حقايق نظام هستى را به يك بارگى يافته وادراك مى‏كنند. زيرا آنها وسايل معرفت حق‏تعالى و وسايط ظهور صفات الهى و ارباب انواع مخلوقاتش هستند. انسان سالك ساعى، بعد از معرفت شهودى به اسماء الهى و آگاهى به جايگاه انسان در نظام آفرينش، و نيل به مقام توحيد در ذات و صفات و افعال، از خداى سبحان جمال و جلال را مسألت مى‏كند تا بشود مظهر و مرآت جمال و جلال الهى، و چون در سير و سلوك انسانى هدف، نيل به آرمان‏هاى متعالى است نه قناعت كردن به حدّ وسط، لذا در درخواست جمال، نيكوترين مراتب جمال را، و درخواستن جلال با شكوه‏ترين و عالى‏ترين مراتب جلال را مى‏خواهد: «اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ»، «اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاَجَلِّهِ».

و وقتى به اوج عرفانى نايل گشت مشاهده مى‏كند كه تمام مراتب جمال نيكو و تام مراحل جلال با شكوه و عالى است، «وَكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ»، «وَكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ». و سرانجام در مقام تضرّع، متوسل به تمام مراتب جمال و جلال الهى مى‏شود: «اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ»، «اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ».

*حجت الاسلام و المسلمین سید علی طباطبایی

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • نا شناس IR ۱۱:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۹
    عالی بودممنون التماس دعای مخصوص